161

هیچ تجربه ای ندارم از اینکه اگه پای یک عدد همسر به زندگیم باز بشه چه تغییری توی روابطم با دیگران ایجاد میشه... اما به وضوح میتونم بگم خواه/ناخواه توی رفتار الف تغییر ایجاد شده... خب من در اولویت های آخری قرار گرفتم و دیگه مث سابق وقت نداره برای با من بودن! حالا نه اینکه فکر کنین من توقع دارم هر روز و هر لحظه رو به من اختصاص بده اما به وضوح میتونم بگم بیشتر ساعاتش رو خواه/ناخواه با همسرش گذرونده میشه  و خب ساعات بیکارش هم قطعا کلی کار عقب مونده داره که ترجیح میده انجام بده و یا استراحت کنه یا با خانواده اش باشه،حالا شاید توی ذهنش دلش برای من تنگ بشه و بخواد که ساعاتی رو با من بگذرونه، اما در عمل من رونده شدم به یه گوشه! من تعجب میکنم میلو میگه که هنوز برای بریتنی وقت داره و دوست داره باهاش وقت بگذرونه و برای بریتنی وقتش رو خالی میکنه،نمی دونم ایراد از چیه؟ از من یا از اون اما خب به یک باره یک حجم زیادی از وابستگی رو من از دست دادم، حجم زیادی از علاقه رو هم از دست دادم و درعوض حجم زیادی  از دلتنگی نصیبم شد که خب اشکال نداره :)) اما می تونم ببینم که چقدر من دلم برای بودن باهاش تنگه و اون یا وقت نداره یا وقتی میاد پیشم باید سریع برگرده و یا...و یا گاهی بهم پیام میده و گاهی بهش پیام  میدم اما یه چیزی فرق کرده این وسط. و داریم از هم دور میشیم و انگار شاید جفتمون غرق شدیم توی روزمره هامون... من سوالم اینه از همه ی متاهل هایی که اینجا هستن، "دوست" یا اصلا "دوست صمیمی" بعد از ازدواج و عقد دیگه معنایی داره براتون؟ هیچ جایگاهی براش دارین توی زندگی هاتون؟ من فقط این امید رو دارم که اگه بره سر خونه زندگی خودش، قطعا وقتش باز تر میشه و زندگیش نظم بیشتری می گیره(امیدوارم اینجوری باشه) و بازم میتونه برای من وقت بزاره!

اما در هر صورت باید بهتون بگم شما وقتی یکی رو اهلی خودتون می کنین، وقتی به کسی می گین که دوسش دارین، در اون یه چیزی ایجاد میشه و یه انتظاراتی ازتون خواهد داشت! اگه کسی رو اهلی نکردین، قبل از اینکه اینکار رو بکنین دقیق درباره اش فکر کنین... و اگر کسی اهلیِ شماس، مراقب رفتار باهاش باشین، اینکه یه آدمِ جدید با یه سری مسئولیت های جدید وارد زندگیتون میشه، ممکنه اولویت های شما به هررر دلیلی تغییر کنه، اما اینو یادتون باشه برای اون آدمی که اهلیِ شماس، زندگی از قبل سخت تر میشه...

نظرات 8 + ارسال نظر
تور لحظه آخری چهارشنبه 9 تیر 1395 ساعت 04:44 http://www.123parvaz.com/Bcat14.aspx

مطالب خوبی میزارید

:)

میلو سه‌شنبه 8 تیر 1395 ساعت 16:34

حکیمه دست خود آدم نیس... واقعا نوع زندگی یهو عو میشه. منالان خیلی کم میتونم با بیریت چت کنم. چون اغلب مارس پیشمه و حوصلش سر میره... یا وقتایی که تایمم ازاده مارس ازم انتظار داره با اون برم این ور اون ور... واقعا دست خود ادم نیست و من پذیرفتم که زندگیم دیگه مجردی نیست من الان دونفرم!

خب میلو پس من چی؟ یعنی اینقدر وقت آدم پر میشه که اندازه ی یه تماس تلفنی هم وقت ندارین؟ وقتایی که اون میره سر کار چی؟
من درک میکنم که الان قضیه فرق کرده و شما دو نفر شدین اما خب نمی تونم کاملا این حق رو بدم بهش که خب پس دوستای قدیمی برن کنار و دیگه نباشن چون یکی دیگه هست... من نقشم چی بوده این وسط؟ یکی که به محض ورود یه آدمِ دیگه، تموم شده؟

مرجان یکشنبه 6 تیر 1395 ساعت 20:00

حکیمه جان این به خود آدم ها بستگی داره
میلو اگر وقت برای بریتنی داره بخاطر اینه که خوب درک می کنه هرچیزی و هرکسی جای خودشو داره و دختری نیست که جوگیر بشه به اصطلاح
میلو تو دوران دوستیش این فرصت رو به همسرش داده که با دوستاش باشه و الان و همیشه هم اینطوری خواهد بود و قطعا همسرش هم این فرصت رو به میلو خواهد داد

گاهی خود فرد فکر میکنه نباید همسرشو حتی 1 ساعت تنها بذاره یا فکر میکنه اگه بهش بگه این وقت من برای فلانی باشه همسرش میشه رفیق باز و نمیتونه کنترلش کنه و گاهی هم همسر جوری هس که انتظار داره همه وقتت برا اون باشه. به نظرم باید تو دوران نامزدی اینو به همسر به شکل کاملا مسالمت آمیزی تفهیم کرد که هرکسی جای خودشو داره
اسما الان هم دور بشه بعد از ازدواج متوجه اشتباهش میشه و برمیگرده

مرجان من توی زندگیم همیشه توی موقعیت هایی قرار می گیرم که باید اطرافیانم رو درک کنم و متاسفانه خودم هیچ درکی از اون قضیه ندارم و نه تجربه ای حتی... من همیشه سعی کردم بهترین عکس العمل رو داشته باشم، نمیگم همیشه هم بهترین عکس العمل بوده اما من واقعا دارم سعی میکنم شرایطی رو درک کنم، که خودم تا به امروز تجربه اش رو نداشتم...
هی دارم فکر میکنم اگه شوهر اینه، اگه قراره تو رو از همه ی چیزایی که دوسشون داری، از دوستات و از گذشته ات بکنه، من هیچوقت ازدواج نمی کنم...
من وقتی کسی رو بزارم کنار از زندگیم دیگه هیچ بازگشتی براش نیست، حتی اسما... امیدوارم هیچوقت نرسه روزی که مجبور باشم بزارمش کنار مرجان :(((

نگین شنبه 5 تیر 1395 ساعت 13:12 http://poniya.blogsky.com/

هورااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا
موفق باشی عزیزم- خیلی خوشحالم کردی

ممنون نگین... دعا کن نتیجه ی نهایی همونی باشه که دلخواه منه و من مرکز استانِ خودمون قبول شم

نگین شنبه 5 تیر 1395 ساعت 11:34 http://poniya.blogsky.com/

راستش من یه دوستی داشتم که از دوم راهنمایی باهم دوست بودیم- دوست ها حکیمه - اما نامزد که کردم اون عوض شد- راستش اویل به خاطر یه سری رسم و رسوما و رفت و امدا ادم وقتش خیلی پر میشه اما بعدش من خیلی سعی کردم براش وقت بذارم که احساس تنهایی نکنه- اما خوب بازم جور نمیشد مثل قبل باشیم- تا اینکه چن ماه بعدش اونم نامزد کرد- و بی نهایت رفت و امد کم شد- من و همسرم سعی کردیم باهاشون ارتباط بگیریم و با هم رفت و آمد کنیم-اخه من خیلی دوس داشتم :( اما متاسفانه همسرش اهل رفت و امد نبود - اینجوری شد که مایی که هر روز از حال هم خبر داشتیم اخرین بار قبل ماه رمضون که اومد خونمون دیدمش
---
همسر من زیاد خوشش نمیاد از وقت گذرونی با دیگران- یعنی تایم کاریش یه جوره که بجز شبا در طول روز شاید بتونیم 2 ساعت همو ببینیم اونم میگه این تایم رو از خودمون نگیر

خب نگین الان اسی توی عقده، من بهش حق میدم و میگم بابا بعدا همه چی درست میشه و وقتش آزاد تر... ولی دارم فکر میکنم که خب ممکنه مدتی دیگه من ازدواج کنم و بعدشم پای بچه میاد وسط... یعنی اینقدر راحت باید همو بزاریم کنار؟ من دوست دارم باشیم همچنان... و میرم خونه شون حتی...اما نمی تونم قبول کنم که مثلا سرش شلوغه و وقت نداره و اینا!
خب منم نمی گم دوتایی بیان، اما حداقل وقتایی که شوهرش سر کاره که میتونه بیاد پیشم یا ...
درسته حالا من مجردم، خب اما من شاغلم در عوضش و اون شاغل نیست... در هرصورت شاید باید منتظر باشم و ببینم

Sara جمعه 4 تیر 1395 ساعت 20:21 http://Www.commaa.blogsky.com

اولشو خوندم فک کردم این چند روز نبودم ازدواج کردی و تموم:))) وای وحشتناکه حکیمه:( من دوست خیلی صمیمی نداشتم که ازدواج کنه ینی تنها دوستی که اهلیش هستم مجرده اما یه دوست صمیمیم چندماه قبل ازدواج کرد و الان وقتی تماس میگیریم وسط مکالمه میگه ببخشید شوهرم پشت خطه خودم بهت زنگ میزنم و میره که میره.. از صمیم قلب از خدا میخوام تحمل این دلتنگیو برات اسونش کنه، میدونی متاسفانه تقریبا همه محض متاهل شدن کل وقت و زندگیشونو وقف همسرشون میکنن:(

:)))) فک کن من ازدواج کنم :دی
سارا خیلی وحشتناکه و البته سخت! وقتی بهش میگی اون برات دلیل میاره و خب تو وقتی عقلانی نگاه میکنی می بینی دلایلش منطقیه، اما همه ی ما درگیری هایی داریم و برای دیدن یه آدمِ مهم، گاهی مجبوریم برنامه هامون رو فشرده تر کنیم یا از استراحتمون بزنیم... وگرنه هیچ دیدار یا ملاقاتی به خودی خودش ترتیب داده نمیشه... من بیشتر دلم از این میگیره که هربار میگه من سرم شلوغه و وقت ندارم و اینا! خب اگه من برات مهمم یه جا برام باز کن توی مشغله هات :(((((
اما این دوستی ارزش پایدار موندن و ادامه دادن رو داره سارا ... امیدوارم ادامه پیدا کنه، اما من فقط50 درصد این رابطه ام :((

کفپوش مهدکودک جمعه 4 تیر 1395 ساعت 00:37 http://www.arsoonfoam.com/

خیلی خوب بود همه مطالب به ماهم سربزنید

رگ ها پنج‌شنبه 3 تیر 1395 ساعت 15:12

من هر دفعه با ازدواج دوستام یه فاتحه میفرستم برا اون رابطه و تمام !

فاطمه،برای بعضی رابطه ها نمیشه اینقدر راحت تصمیم گرفت و بعدشم فاتحه خوند...

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.