106

ما دم آخر سالی خونه مون هنوز تکونده نشده:-D

امشب مامان بخارشوی رو داده دست من و اخوی جان و ما رو به کابینت ها معرفی نموده:-D ما نیز کلی سرو صدا کرده و ذره ای نتیجه ندیدیم و حتی تهدید به محروم شدن از نهار فردا ظهر شدیم:-D بله سوال کاملا به جاییه! اینکه چرا از شام امشب محروم نشدیم... و جواب واضحه!  چون اصلا شامی در کار نبود:-D

ما هم طبق معمول کلی تو سر و کله ی هم زدیم و اون بین کابینت ها رو دستمال کشیدیم:-D

105

امشب رو به خودم عیدی دادم که چراغ این وب آخر سالی خاموش نمونه:-D

104

دینگ دینگ

میریم که صد و چهارمین پست وبلاگمون رو توی آخرین روزای سال94 بزاریم...

سلااااااااااااااااااااااااااام ....

وای که چه همه حرف دارم واستون و اول یکی یکی تو صف شین بوستون کنم :دی پسرا تو صف وای نستین:دی

جونم براتون بگه از آخرین پنجشنبه ی بهمن ماه که گفتم برخلاف هر پنج شنبه رفتم سر کار... صبح داشتم از خونه خارج میشدم و داشتم می دویدم که روی حیاط اومدم ترمز کنم، انگاری ترمز جلو گرفت، ترمزای عقب نکرفتن محکم خوردم زمین جایی که خوردم زمین شیب دار بود بعد محکم خوردم توی در =)) بعد حالا اینا که خوب بود... اون موقع داغ بودم فقط سریع پاشدم چادرم رو تکوندم و رفتم سوار ماشین شدم رفتم سر کار... ظهر اما موقع نهار اومدم بشینم سر سفره دادم رفت هوا :/ میخوام با یه عضو جدید و مهم اما گمنان بدنتون آشناتون کنم! بچه ها

«دنبالچه» ، «دنبالچه» بچه ها اگه دقیق بخوام روی نقشه جاش رو نشونتون بدم باید بگم که همه تون چهار زانو بشینین روی زمین... آفرین... حالا حدود چند درجه به سمت عقب خم شید تا اون قسمت تحتانی از زمین کنده بشه، الان دقیقا اون نقطه ای که روی زمین هست دنبالچه تونه :/

دنبالچه ام ضرب دیده بود :/ شبش رفتیم پیش عموم گفتم عمو آه و فغان که نقص عضو پیدا کردم و فلان نقطه از بدنم درد میکنه و نمی تونم بشینم :/ ایشونم گفتن که مبارک باشه احتمال شکستگی میره توی این ناحیه و تاکید کردن که حتی اگه شکسته باشه هم که نمیشه گچ گرفت چشماتون رو همچین نکنین... آخه چجوری باید گچ بگیریم؟ دیگه خلاصه گفتن روی زمین نشین و اگرم خواستی بشینی حتما زیرت بالشتی چیزی بزار که نرم باشه:دی

از حال دنبالچه ی اینجانب اگر جویا باشین، باید بگم که خوب شده حالش :دی

2) دیگه اینکه مامان و بابا و نجمه از یکشنبه رفتن مسافرت و من و داداشم رو گذاشتن اینجا:دی البته محمدکاظم هم عازم بود که متاسفانه به شدت سرماخورد و نرفت طفلی :/

به آشپزحکیمه :دی سلام کنین:دی

جونم براتون بگه روز اول برای نهار گشتم توی یخچال دیدم که بح بح یه مقدار برنج از روزای قبل اضافه اومده و اونا رو ته چین کردم  و چون کم بود برنج سفیدا از عدس پلو هم استفاده کردم...شبش با اخوی گرام رفتیم جیگر و کباب بال زدیم بر بدن... نهار فردا ظهرش رو باز دیدم بله مث اینکه یه مقدار استمبولی از چندین روز قبل و یه مقدار ته چین اضافه اومده:دی دیگه استمبولی ها و عدس پلو های اضافه اومده از چند روز قبل رو دادم اخوی و خودمم ته چین خوردم:دی (خب ته چین نخواست خودش به من چه)... دیروز ظهر هم عمه ی گرام به دادمون رسیدن و ظهر ما رو دعوت کردن خونه شون و دیشب هم چه غذایی بهتر از عدسی؟!خداشاهده دیگه غذاهای عدس دار رو بلد نبودم وگرنه دریغ نمی کردم:دی یه شب هم خاگینه خوردیم:دی

و اما امروز ظهر سنگ تموم گذاشتم واسش مرغ درست کردم با زرشک پلو:دی به همین سوی چراغ دیگه عروسی شدم:دی اگه پسر خوبی توی دم و دستگاهتون هست که دیگه مبارکه چه عروس هنرمندی گیرتون اومده

و اما عید! این عید بسیار بسیار عید شلوغی خواهد بود ان شاءالله...

حالا بعدا میام و میگم چه خبر بوده...

بچه ها بسیار بسیار انرژی مثبت میخوام برای ادامه ی راه ...

** گفته بودم که صدای امین حبیبی رو من عاشقم؟ یادم نیست مورد علاقه ترین آهنگی که دارم رو اینجا گذاشته بودم یا وب قبلیم... اما ایشون دومین آهنگ مورد علاقه امه :) دوست داشتم لذت شنیدنش رو باهاتون شریک شم