150

الان که نشستم اینجا یه هویی یادم اومد که یه قلک فلزی کوچیک رو گذاشته بودم توی قفسه ی کتاب های درسیم، تا توی مدتی که دارم درس میخونم، وقتی چیزِ جذابی به ذهنم میرسه و دوست دارم انجامش بدم، رو بنویسم روی یه برگه و بندازمش اون توو ، تا بعد از تموم شدن دوره ی سه ماهه ی ! بیخود، یادم بمونه که دوست داشتم انجامشون بدم!

ظهر که رسیدم خونه باید برم و بازش کنم و توی دفترچه یادداشت اناری که نجمه واسم سوغاتی آورده لیستشون کنم و بعد از انجامشون کنارشون تیک بزنم :)) باید برای خودم و برای علایقم وقت بزارم... بدون اینکه رسیدن بهشون بخاطر بقیه باشه! که مثلا وزن کنم چون چند ماه دیگه عروسیه نجمه اس یا مثلا بقیه ی چیزا...

داشتم فکر میکردم کی توی این دنیا لایق تر از منه برای رسیدن به ایده آل هام؟ برای رسیدن به علایقم؟ چرا همه اش به خودم میگم که مثلا لاغر شو که فلان شه! یا مثلا درس بخون که فلانی خوشحال بشه! رسیدن به چیزایی که دوسشون دارم برای این چیزای کوچیک در شان من نیست! مگه من توی عمرم چند بار دیگه امروز رو و این لحظه رو تجربه خواهم کرد؟

دوست دارم روی آشپزی هم بیشتر کار کنم و منتظر نباشم که مجبور به یادگرفتنش باشم... اگرم تا امروز علاقه ای به یادگرفتنش نداشتم، فقط برای این بوده که دوست نداشتم آشپزی رو ! بر خلاف اینکه همون معدود چیز میزایی هم که پخته ام، به گفته ی سایرین، بسیار خوشمزه شده :)

*حتما باید لیست کنم اون کاغذهای تا شده ی تووی اون قلکِ فلزیِ کوچیک رو !

** همینجور باید مطالعه ام رو ببرم بالا... باید حداقل دوهفته ای یه کتاب مفید بخونم... دوست دارم سطح سوادم بره بالا و حرفی برای گفتن داشته باشم