101

سلام :)

صبح بخیر :دی

چقدر خوبه که همه ی پنج تامون هستیم:دی

1- چند شب پیش س ازم پرسید که تا کی میام سر کار و منم گفتم تا اول اسفند و از اول اسفند تا اول خرداد رو دیگه نمیام... بهم گفت که تا15 هم برم و من خب با اینکه برام سخت بود اما گفتم نمیشه، من 70 درصد برنامه ریزیم رو گذاشتم برای اون سه ماه و نمیشه... بازم اصرار کرد و من گفتم که واقعا برام مقدور نیست و مخصوصا بابام هم تا همین الان هم هی برام چشم غره میره و براش مهمه که من جای سرکار رفتم بچسبم به درسم!

و سین هم بدون منظور(من دوست دارم با خودم فکر کنم که حرفش بدون منظور بوده) گفت که جایی که برای کلاس icdl ثبت نام کرده، مربیشون وقتی فهمیده کارش چیه، یه بنده خدایی رو معرفی کرده! خب من؟ من واقعا جا خوردم و کمی هم غصه دار شدم اما با لبخند بهش گفتم که خب هر جور صلاح می دونین. من سه ماه نمی تونم بیام و خب شما می تونین به اون آدم بگین بیاد. حتی برای بیشتر از سه ماه ! شاید اونم فهمید که بد گفته منظورش رو و من ناراحت شدم.سریع گفت که نه کی مطمئن تر از تو... منم گفتم نه عزیزم، واقعا من نمی تونم سه ماه بیام و شما اگه می دونین نمی تونین اون مدت بدون کسی بمونین(چون خودشم دیگه عصرا نمی ره به دلایلی و من فقط صبح ها میرم) به همون بنده ی خدا بگین. حتی اگه دیدین کارش خوبه مسئله ای نیست و اون آدم بمونه اونجا همیشه :) بازم گفت نه و من از تو کی مطمئن تر و وارد تر پیدا کنم! اما خب من واقعا از حرفش ناراحت شدم! شاید جایگاه و زمان بیان اون حرف اینجا نبود !

در هر صورت توکل به خدا :)

2- ان شاءالله چهارشنبه ی هفته ای که داره میاد رو من به لطف خدا و طلبیدن امام رضا، دارم می رم مشهد و ان شاءالله یکشنبه ی بعدش می رسم...همه تون رو دعا میکنم :)

3- باید بازم از نو شروع کنم... با همونقدر انرژی، هدف و انگیزه... برای این کار، اولین قدم حذف نت از زندگیمه! من متاسفانه خیلی زیاد میرم نت... با گوشی منظورمه... و دقیقا زمان هایی رو که نیاز به استراحت دارم و باید بخوابم رو از نت استفاده میکنم که خب این باعث خستگی میشه برام و نمیتونم انرژی که باید، رو پیدا کنم... و این از بازدهیم کم میکنه...
پس اولین قدم اینه که از شنبه تا چهارشنبه ، به هیچ وجه نت گوشیم رو روشن نمی کنم و صبح ها توی محل کارمم نباید به وب خودم و یا وب شما سر بزنم!

کار سختیه :/ از همین الان دلم میخواد شنبه نیاد :// پوف...

4- نجمه واسم یه پرنده ی سفالی و یه تقویم جیگولی آورده که خیلی خیلی دوسشون داشتم... همیشه از بچگی دوست داشتم یه همچین تقویم های جینگولی داشته باشم :)

باید خیلی زیاد وقت بزارم... بیشتر از قبل...

* به میم میگم بریم این سبد گله رو وصل کنیم به «دیوار مهربونی »... شاید یکی بخواد بره خواستگاری و گل نداشته باشه:دی

** احتمالا تا12 بهمن دیگه هیچ خبری ازم نیست در هیچ کجایِ دنیایِ مجازی :))

*** تایید نظرات هم باشه از روی فرصت ...

نظرات 5 + ارسال نظر
Sara سه‌شنبه 27 بهمن 1394 ساعت 14:48 http://Www.motevalede-december.blogsky.com

چهارشنبه هفته اینده ینی فردا؟ اگه فرداس که سیاه بشدت نیاز به دعا دارم،حس میکنم دارم پس میفتم و به دعا احتیاج دارم یه چیزی مثل تمام شدن از درون یا یه همچی چیزی:)

نه :/ یعنی چهارشنبه ی گذشته :/
همین جا دعات میکنم

علیرضا یکشنبه 25 بهمن 1394 ساعت 10:50 http://www.streetboy.blogsky.com

هوووم اون سبد گله رو حتماً بذارید دیوار مهربانی

نیشش رو ببین :)) باشه باشه میزارم

علیرضا شنبه 17 بهمن 1394 ساعت 00:03 http://www.streetboy.blogsky.com

سلام.
نکنه سایه ما سنگین بود اومدیم شما رفتین
اول اینکه دعا کن و زیارت هم قبول
دوم اینکه بعضی وقت ها بدون منظور حرفی زده میشه و بعد که بهش نگاه میکنی میبینی جایگاه اون حرف اونجا نبوده پس به دل نگیر
و در اخر اره بهتره درست رو بخونی. به قول دوستی درستو بخون مثه ما حمال نشی

بح بح رسیدن بخیر :)) کجایی نیستین مستر؟ وبتون چرا به روز نمیشه؟
*البته یه پست جدید نوشتی ها
باشه باشه میخونم:دی

میلو چهارشنبه 14 بهمن 1394 ساعت 15:19

موفق باشی عزیزممممم

ممنون میلوی عزیزم :****

نگین سه‌شنبه 13 بهمن 1394 ساعت 11:46 http://poniya.blogsky.com/

سلام
خوبی حکیمه ی با اراده؟ میخوای دوباره کنکور بدی؟ امیدوارم موفق باشی عزیزم :)
منم انقده به مرخصی نیاز دارم-زیاده زیاد

سلااااااام نگین :**
آره !
بیا من خودم برات مرخصی می گیرم

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.