دیروز روزِ خوبی بود کمی!
نوشته هام متناقض شدن و به کلماتم هم سرایت کردن انگار :)
حال و حوصله ی چیزی رو ندارم و خب وقتی میگم هیچ چیز دقیقا منظورم همه چیزه دیگه!
شما بعد از شونصد سال با دوستتون رفته باشین بیرون و بعد از هونصد سال از فلافلیِ مورد علاقه تون یک ساندویچ فلافل دو نونه خریده باشین برای دوتاییتون که شریکی بخورین و الان دستتونه و دارین توی خیابون راه می رین که یه هویی می بینین اوه! از جلوی یکی از همسایه های محترمتون در میاین و هر جوری هم که دارین محاسبه می کنین که چجوری فرار کنم که نبینم، می بینید که نخیر! نمیشه! انگاری که رخ به رخ یکی باشین و بعد بگین: ای وای ببخشید متوجه تون نشدم :/
و بنده مجبور شدم وسط خیابون، همراه دوستم، با یک فلافل دو نونه( بله دو نونه بودنش خیلی مهمه) با همسایه ی محترممون که با پسرِ باکلاسش که عمرا چیزی کمتر از بوقلمون بریون نخورده، رو در رو شم و سلام و احوال پرسی کنیم و با خودم بگم آبروت رفت دختر :/ نکنه مثلا پسرِ باکلاسِ باشگاه رفته ی بوقلمون خورده ی عزیزشون، با خودش فکر کنه دختر همسایه ی ما رو باش! امروز با یک فلافل دو نونه به دست، وسط خیابون دیدمش :/
پوف مغزم درد میکنه!
و حتی بعد از این قضیه وقتی دارین توی ماشین می گردین تا یه جایی رو پیدا کنین که دنج باشه و اون فلافلِ دو نونه ی نکبت رو بخورین، سر میدون یک آقایِ گلِ نرگس فروش رو می بینین و به دوستتون میگین نگه داره- چون مامانتون گلِ نرگس دوست داره- و بخواین نرگس بخرین و یادتون بیاد کلِ موجودیِ نقیدیتون 2000 تومنه و از دوستت بپرسی که چقدر داره و اونم 2000 پیدا کنه و بعد تو زل بزنی توی چشمایِ آقایِ گلِ نرگس فروش و بگی: ببخشید آقا، کارت خوان هم دارین؟ :/
بعد هم یک نگاه عجیب بهتون بشه و بگه که نه !( توی دلش احتمالا گفته که دختره خُله، که خب البته خودش خُله:دی )
و شما دو تا شاخه گل نرگس خریده باشین و هی مراقبشون باشین و حتی براشون آبِ معدنیِ خنک بخرین( آقایِ سوپری کارت خوان داشت) و منتظر باشی بعد از خوردن آن فلافلِ کوفتی، بری و این 2 شاخه گلِ نرگسی رو که تازه نصف پولش رو از دوستت قرض گرفتی، رو بدی به مادرت :)
* الهی شکر خدای مهربونم به خاطر دیروز :* ♥
با یه حاله خوب
خدا رو شکر :)
خخخخ
دختره خل
کجایی تو
این از اون پستهای بعد مدتها یهویی بود
:)) =))
حالا خوب بود یا بد بود؟
کامنت خصوصیم بهت رسید؟
بله عزیزم