45

چند ماه پیش بود، روی برگه ی آخرین روز اسفند سال94 توی تقویم موفقیتم رو نوشتم: من امروز یک حکیمه با حقوق ماهیانه فلان قدر هستم!

خب وقتی داشتم اینو می نوشتم ته دلم لرزید که خب آخه چطوری؟ اما با خودم گفتم اگه خدا بخواد میشه و تو نگران اون نباش و فقط اونی رو که دوست داری باشه، بنویس...

و این ماه فقط با اون حقوقی که اون روز نوشتم به لطف خدا یه مقدار جزیی فاصله است و این ماه حقوقم زیاد تر شد! ممنون خدای خوبم :)

من با حقوق کم اینجا ساختم به هیچ عنوان از کارم نزدم... نود و هشت درصد مواقع سر موقع اومدم و سر موقع هم رفتم با اینکه هیچ خبری از ساعت زدن و این حرفا نبود... بدون دریغ هر کاری که از دستم بر میومد برای اینجا و برای رونقش انجام میدادم... برای خوشحال کردن آدم هایی که میومدن اینجا... بچه های قدیمی تر قضیه ی شکلات های بچه های کنکوری رو یادتونه؟ :) یا مثلا طرح خوشحال سازی بچه هایی که با مامان باباهاشون میان اینجا...
حس میکنم لبخند دیشب من، نتیجه ی نشوندن لبخند روی لب آدمهایی بود که من نمی شناختمشون ... این مدت اتفاقایی افتاده بود که داشتم از اینجا کنده میشدم با اینکه خیلی اینجا و محیطش رو دوست داشتم... یادمه دیروز توی راه برگشت به خونه، از خدا خواستم که نزاره من از اینجا کنده بشم چون من واقعا کار توی اینجا رو دوست دارم... از خستگی هایی که بعد از کار توی اینجاس لذت میبرم و از هم صحبتی با آدمای خوبی که اتفاقا کم هم نیستن... گرچه بدیه تعداد خیلی کمی از آدما توی این مدت، داشت از یادم می برد حسِ دوست داشتن آدم های اینجا رو :) از خدا خواستم که علاقه ام رو به اینجا و پشتکارم رو زیاد کنه... همینجور صبرو حوصله ام رو :) و ممنون خدایا که به اینجا رونق دادی و من وقتی دیشب حقوقم رو گرفتم از دیدنش شگفت زده شدم و به خاطرش حتی زنگ زدم و از سعیده تشکر کردم :)♥ ممنون که خدایا این اخلاق خوب رو بهم دادی که لطف آدم ها رو وظیفه ندونم گرچه شاید به نظر خیلی ها اضافه شدن حقوقم وظیفه ی سعیده باشه یا مثلا حق زحمت های من ...

این مدت هر روز و حتی چندین بار در روز به خودم میگم که خب میدونم خسته ای و وقتی از سر کار بر میگردی ممکنه جسمت اینقدر خسته باشه که نتونی روی اون کار تمرکز کنی اما حکیمه ی عزیزم، وقتی برای استراحت و تلف کردن وقت و از دست دادنش نداری... مدام با خودم تکرار می کنم که قدر زحماتت رو خواهم دونست و از خودم خواهش! میکنم که ادامه بده... اولش کمی سخته اما بعدا برات تبدیل به یه لذت وصف ناپذیر میشه ان شاء الله :) با اینکه بیش از پنجاه درصد از برنامه ام عقبم، اما خب ایرادی نداره چون عوضش حدود40 درصد تغییر کردم توی سه هفته و تونستم خودم رو تغیر بدم ... ممنون خدا :)

دیگه از خدا نمیخوام که مثلا فلان نتیجه رو بهم بده... فقط ازش میخوام بهم اراده و صبر بده تا بتونم این راه رو عالی طی کنم :) و به خودم هم گفتم که خب ممکنه توی این راه خیلی چیزا مطابق برنامه ای که از قبل چیدی پیش نره و اتفاقا های یه هویی زیادی پیش بیاد(مثلا همین که ممکنه مثلا یه روز رو حتی عصر هم بیام سر کار) اما تو باید بتونی برای این وضعیت هم برنامه داشته باشی ... امیدوارم بتونم :)

*امروز یه نفر رو دیدم مث خودم که پول های توی کیف پولش نو و تا نخورده ان و مرتب ! چقدر خو به که آدم ها حتی به تمیزی و مرتب بودن پول هاشونم توجه کنن :)

نظرات 4 + ارسال نظر
زگیل خان یکشنبه 8 آذر 1394 ساعت 18:24 http://zighil.blogfa.com

کلا من خیلی بدم میاد از اینا که میگن پول چرک کف دسته.
اینا همونا هستن که از همه پولدوست تر و خبیث تر و بدجنس ترن.
با این وجود، سراپاتون چرکی باشه هم شما هم هیس و هم خود اینجانب.

نه خدا شاهده پول نور چشم منه
الهی آمین :دی

علیرضا چهارشنبه 4 آذر 1394 ساعت 22:45 http://www.streetboy.blogsky.com

خوشحالم واسه این اتفاق خیلی خوبه که وقتی کاری بکنی و بدونی معاشی میگیری و هرچه پربارتر میشه حس آرامش بیشتری داری. موفق باشی

نمیشه گفت که پول بی تاثیره... اما وقتی یه کاری رو انجام میدی که بدون چشم داشته،اما بعد نتیجه اش رو می بینی خیلی بیشتر می چسبه

هیسسس چهارشنبه 4 آذر 1394 ساعت 12:57

بزا برم حموم
شوخ از خویشتن باز کنم
آدرس بده واست پست کنم:دی

:)) عجبا:-D
آدرس نیاز نیست،شماره کارت میدم،کارت به کارت کن:-P

هیسسس چهارشنبه 4 آذر 1394 ساعت 08:53

پول چرک کف دسته
نو و تمیز نداره که

چرکاتون مستدام

شما چرک هاتو بیا بده من برات نگه دارم :دی

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.