32

ای کاش میشد خدا رو بغل کرد... یعنی بری یه جایی،مثلا به یه آدرسی،بعد بگردی دنبال یه پلاکی... هی از این و اون بپرسی که ببخشید آقا/خانم منزل خدا کجاس؟ پلاکش اینه... و مثلا هم محله ای های خدا بهت بگن: ببین این کوچه رو تا ته میری،نا امید نشی از اینکه رسیدی ته کوچه...ته اون کوچه تازه شروع چندتا کوچه ی دیگه اس...میرسی به یه سه راهی... میری اون کوچه ی وسطی... تا اواسط کوچه رو میری... سمت راست... نهمین در... یه باغ هست(یه جای سر سبز) اونجا خونه ی خداس...چقدر این آدرس آشناس برات...

بعد همینجوری پرسون پرسون میرسی دم در... نفست حبس میشه توی سینه... این پا اون پا میکنی که زنگ بزنی؟نزنی؟ ... که چی بگی بهش؟کدوم یکی رو اول بگی بهش؟ هی با خودت کلنجار بری که کدوم یکیا رو نگی اصلا... داری با خودت فکر میکنی که اصلا حتی یادت نمیآد کی زنگ زدی... در باز میشه... خودِ خداس...بغض میکنی و بدون هیچ حرفی می پری توی بغلش... حسم درباره ی بغلِ خدا،یه جای پر از آرامشه... پر از آسودگی... پر از آخیش بعد از کلی خستگی... خدا انگار برای من یه بغل آرامشه... 

بعد حتی دلت نمی خواد از بغل خدا بیای بیرون... خدا دعوتت میکنه به بهشت... ولش نمیکنی و میگی بهشت من اینجاس... توی بغل تو... بقیه اش بدون تو برام جهنمه...

بعد همینجور که یه حس عجیب داری و اشک داره از گوشه ی چشمت میاد،بهش میگی: خدا کجا بودی؟ خیلی دنبالت گشتم... بهت یه لبخند پر از آرامش میزنه و میگه منتظر تو... یادته همین پارسال   تا سرِ کوچه قبلی اومدی اما یه دستفروش منو از یادت بُرد؟ یادت رفت اومده بودی دنبال من... من حتی برای اومدنت تدارک دیده بودم... یا همین چند ماه قبل،تا ته کوچه قبلی اومدی و چراغ های رنگیه  خونه قبلی توجهت رو جلب کرد... یا همین ماه گذشته... تا سر همین کوچه اومدی... من حتی در رو برات باز کردم اما یه رهگذر منو از یادت برد...

هیس... خدا میشه دیگه نگی؟ خجالت می‌کشم...

دلم بغل پر از آرامش خدا رو میخواد...کسی آدرس بلد نیست؟

*الا بذکر الله تطمئن القلوب...

**الحمدلله رب العالمین :)


نظرات 2 + ارسال نظر
نگین شنبه 9 آبان 1394 ساعت 10:31 http://poniya.blogsky.com/

عزیز دلم...

:*

maryam جمعه 8 آبان 1394 ساعت 22:33 http://maryam-1991.blogsky.com/

خدایا منم بهت احتیاج دادم امشب حواست ب منم باشه

:)

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.