29

1- دیروز روز سختی بود با یه تنش بزرگ برای منی که برخلاف ظاهر شلوغ و شیطونم دوست دارم در امنیت کامل باشم و آروم...

دوست ندارم با آدما درگیری لفظی داشته باشم یا صدام رو بلند تر از حد معمول کنم... اینکه بخوام با یه پسر! اونجوری صحبت کنم و مجبور شم از شماره مبایل خودم بهش زنگ بزنم و درگیری لفظی(من اسم بلند بلند حرف زدن و با عصبانیت حرف زدن رو گذاشتم درگیری لفظی) داشته باشم باهاش به شدت برام رنج آور و شکننده بود... با اینکه اینجوری حرف زدن رو در شان خودم نمی دونستم و شخصیتم رو خیلی بالاتر از اون می دیدم که بخوام با یه نفر(هرچقدر هم که اون لایق این جور حرف شنیدن باشه) این مدلی حرف بزنم، اما اوضاع جوری بود که مجبور به انجامش شدم... اصلا  گریه ی دیروزمم 80 درصدش به همین خاطر بود! یه بغض بزرگ که دیگه نتونستم کنترلش کنم بعد از اون تلفن!
دیروز عصر اما زنگ زدم به دفترشون و یه خانمی برداشت! بهش گفتم شما تا چند هستین؟ گفت19:30، بهش گفتم واقعا هستین تا اون موقع؟ من الان یه هفته اس دارم میدوم دنبال بسته ام! درست از 14مهر... واقعا هستین یا زودتر هم ممکنه برین؟ گفت که هست!

وقتی رفتم اونجا بسیار عصبانی بودم! نشستم روی صندلی و منتظر شدم تا بقیه برن ومنم کمی آروم شم! بهش جریان رو گفتم و اضافه کردم این اتفاق یه ذهنیت بسیار بد در من ایجاد کرده و برای منی که خواه ناخواه یه بخش از مغزم خیلی منطقیه و منظم! این اوضاع چقدر ناراحت کننده بوده برام! اصلا خیلی خیلی تعجب کرد از حرفام و گفت که نمی دونسته :/ بهش گفتم راحت ترین کاری که ایشون می تونستن انجام بدن این بوده که یکی رو جای خودش بفرسته دفتر و بگه به همه ی اینایی که بسته شون رسیده زنگ بزن و بگو مثلا من فقط تا12امروز هستم و بعدش برای مثال تا 40 روز دیگه به مناسبت عزادار بودنم دفتر بسته اس :/ دیگه حداقل کاری بوده که میشده بکنه...و لطف خدا یه خانومی هم این وسط اومد تا بسته اش رو بگیره و اونم دقیقا میخواست همینا رو بگه و خوشحال شدم که مسئول اونجا فکر نکرد دارم بزرگنمایی یا تیره نمایی میکنم! تازه اون طفلی که 9 مهر بسته رو سفارش داده بود... خانومه قبول کرد گفت پیگیری میکنه! بسته رو هم تحویل داد و یه چیز دیگه هم گفتم برام آماده کنه... خوش اخلاق بود و باعث شد بعده چندین روزخیالم راحت شه ...

2- من عاشق مجله های موفقیت ام و اگه قرار باشه از بین چندین تا مجله، فقط یکی رو انتخاب کنم قطعا مجله ی موفقیته ^_^ برای فروردین امسال یه سررسید سفارش دادم و فروردین هم رسید...(عکسش رو گذاشته بودم توی اینستا) بعد من اینقدر اینو جینگولی کردم که خدا میدونه:دی مثلا روزایی که کارم پیشرفت کرده رو توش برچسب رنگی چسبوندم و هر هفته یه روزثابتی رو علامت گذاشتم برای کنترل وزن و نوشتن وزنم که بتونم در جریان پیشرفت/پس رفت:دی قرار بگیرم و خلاصه خیلی خوشکلاسیونش کردم و خیلی بهم انرژی میده! اون سری که رفتیم تهران، از نوه های خاله ام کلی انیمیشن گرفتم و همون اوایل انیمیشنup رو دیدم و وقتی دیدم دختره یه دفتر داره که همه ی علایقش رو با عکس و چیز میز می چسبونه توش، خیلی خیلی خوشم اومد و دوست داشتم یکی مثش رو واسه خودم درست کنم... بعد دیدم که دوربینی ندارم که بشه عکسش رو ظاهر کنم همون موقع و گفتم اول باید یه همچین دوربینی بخرم و یه هویی چشمم به این  افتاد ولی خب شرایطش جور نشد (یعنی رأیم رو زدن) واسه همین توی ذهنم بود ولی متاسفانه نرسیدم عملیش کنم!

اما خب اون سر رسیده رو داشتم همچنان...من واقعا نمی دونستم اسم این کاری که دارم میکنم «پلنر» هست و امروز که توی رنگی رنگی اینو دیدم یه هویی دقیقا یاد همون فیلم افتادم و دیدم عه این که داره همونو توضیح میده و حتی گفته اونایی که دفترچه یا حالا سررسید یا تقویمشون رو خوشکل میکنن بهش میگن پلنر ^_^
دوست دارم واسه خودم یه «اسکرپ بوک» درست کنم و دارم لحظه شماری میکنم تا برسم خونه و یه کلاسور خوشکل بردارم و شروع کنم اسکرپ بوک دار بشم:دی

به شما هم توصیه میکنم... حتی اگه ذوق این چیزا و یا حالش رو ندارین، شروع کنین ذوقش رو در خودتون ایجاد کنین... تا کی قراره توی این دنیای خاکستری و پر از دود باشیم؟ چرا خودمون زندگیمون رو قشنگ نکنیم؟ وقتی اطرافت پر از دوده، بهتره همت کنی و از جات بلند شی... همیشه بعد از ابرها، یه آسمون صاف و پاک وجود داره :)

3- همه تون رو می خونم... دونه دونه پست هاتون رو ولی تا یه مدت (شاید چندماه)خاموشم مگه وقتایی که احساس کنم لازمه چیزی بگم...شاید هم اصلا هیچ تغییری نشه توی نظر دادن !


نظرات 2 + ارسال نظر
مرجان جمعه 8 آبان 1394 ساعت 21:33

:)
الان خوبی؟

آره :)

میلو چهارشنبه 6 آبان 1394 ساعت 00:03

توی یکی از کتابایی که تدریس میکردم شخصیت های کتابه اسکرپ بوک داشتن... به بچه هام گفتم برید شما هم درست کنین... خیلی چیز باحال و فانیه حکیمه... درستش کن نشونمون بده :**

آره حتما... فقط میلو من دوربین عکاسی اون جوری ندارم که :/ البته میشه از بریده ی روزنامه و اینا استفاده کرد جای عکس واقعی :دی

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.