6

خب دیروز ظهر از ساعت2-4 جزو بدترین و سخت ترین روزای من بود...

من آدم به شدت اهل گردش و سفری هستم... بسیار دَدَری ام و از خونه موندن متنفرم...

آدمی هستم که همه ی آدم ها رو دوست دارم و وقتی درباره ی کسی صحبت میشه من همیشه حس های خوبی دارم بهشون... مخصوصا خانواده ی آقای ت...

اما میشه من یه چیزی رو بدون سانسور و از ته دلم بگم؟

این مسافرت آخری رو هر وقت برمیگردم عقب و بهش نگاه می کنم، می بینم که خیلی خیلی برام سخت گذشته... هم توی راه و هم اینکه توی حرم بسیار بسیار شلوغ بود و من اصلا نشد که با امامم دلچسب صحبت کنم...

و اینکه الان بازم حرف از سفره، من رو قشنگ اذیت میکنه...

نه از لحاظ جسمی و نه حتی از لحاظ روحی اصلا دوست ندارم که به این سفر برم... اینو واقعا میگم و دوست دارم منو درک کنن اما نمیشه... از اینکه بازم خانواده ی آقای ت رو ببینم متنفرم واقعا :/ خدارو هزار مرتبه شکر میکنم که همه ی سفر های این مدت از روی شادی و برای شادی بوده اما من به واقع توی همه شون سختی های روحی و جسمی زیادی رو متحمل شدم و دیگه واقعا نه از لحاظ جسمی و نه روحی توانایی رفتن به این سفر رو ندارم...

من هفته ی گذشته رو که امروز آخرین روزشه،  صبح و عصر سر کار بودم و در آنِ واحد می تونم بگم با 3-4 نفر سر و کله زدم... اونم با خوش رویی و لبخند... این توقع زیادیه که بخوام آخر هفته و حتی هفته ی آینده ی آرومی رو سپری کنم؟ من واقعا خسته ام... فرض میکنیم که من برم سفر... شنبه راه می افتیم و دوباره جمعه می رسیم و من باز باید از شنبه برم سر کار و حتی فکر کردن به این چیزا خستگیم رو چندین و چند برابر میکنه...

اگه بقیه صلاح بدونن خب من میرم سفر اما می دونم که خیلی بهم سخت خواهد گذشت...

من فقط می خوام بدونم، خدا70 میلیون آدم توی ایران آفریده، از این 70 میلیون یعنی هیچ پسری نیست که بشه هم دل من؟ دیروز داشتم بهش می گفتم میشه هدفت رو از خلقت من بهم بگی؟ یعنی منو واقعا تک آفریدی؟ تک و تنها؟ هیچ جفتی برام نیافریدی؟ که کنارش آروم بگیرم؟

من به وضوح این روزها از لحاظ عاطفی کم آوردم چون بیشتر از حده توانم به همه محبت کردم و هیچ محبتی دریافت نکردم... میدونین؟ گاهی جنس محبت ها فرق داره و من شاید بهتره بگم جنسه محبتی رو که الان بهش نیاز دارم دریافت نکردم...

من همیشه برای همه ی آدم های اطرافم، برای همه ی دوست هام(دوست های صمیمی بیشتر) و برای همه ی خانواده ام وقت و محبت گذاشتم... روزایی که بغض داشته خفه ام می کرده، بدون توجه بهش، خیلی ها رو خندوندم... روزای سختیه خیلی ها باهاشون بودم و هیچ منتی هم نیست چون محبت کردن وظیفه ی همه ی آدم هاس... اما توی80 درصد مواقع، من سختی هام رو تنهای تنها بودم... یعنی اصلا کسی حواسش بهم نبوده... دلیلش هم این می تونه باشه که همیشه من سعی کردم قوی باشم و اصلا آدمای اطرافم حواسشون نیست که ممکنه منم نیاز داشته باشم روی شونه های کسی گریه کنم...

همیشه سعی کردم بدون دغدغه و آروم باشم و بخندم... برای همین حتی یه کم مشکل ساز شدنم برای آدمای اطرافم یعنی خیلی زیاد...

من واصعا دیگه دارم بیشتر از حده توانم محبت میکنم و محبت قابل توجهی دریافت نمی کنم... و این باعث شده خیلی ضعیف بشم... خیلی زیاد... هم فشار کاری و هم فشار روحی... خسته ام... می فهمین؟

من امیدوارم همسر من مردی باشه که با کار کردن من بیرون از خونه مشکلی نداشته باشه، همینطور از اینکه یه مادر باشم و بخوام توی خونه بچه هامون رو تربیت کنم، استقبال کنه، و همه ی نیاز های مالی من رو با روی گشاده و اخلاق خوب، برآورده کنه... اون وقته که من به احتمال زیاد توی خونه موندن رو انتخاب می کنم تا بچه هامون رو تربیت کنم...

*ان شاء الله این سفر به خوبی و خوشی و دل شاد برای همه مون تموم شه :) این نیز بگذرد...

**بازم الهی شکر :)

نظرات 2 + ارسال نظر
Cafe چهارشنبه 1 مهر 1394 ساعت 20:30 http://cafe74.blogfa.com

خو محبت نکن عزیزدلم...کی اهمیت میده؟مگه بقیه محبت میکنن؟ اصلا محبت زیادی آدمارو خراب میکنه!
این نیز بگذرد

گاهی به یه سری از آدما نمیشه محبت نکرد :)
آره بگذرد... بمیراند و بگذر...

میلو پنج‌شنبه 26 شهریور 1394 ساعت 23:50

حکیمه میدونی منم یه روزایی بود که متنفر بودم از سفر رفتن ولی مجبور بودم برم.. بابا دوست نداشت تنها بمونم. و خوووب میفهمم که چقدر سخته زوری سفر رفتن... ولی کم کم سعی کردم باهاش حرف بزنم و بگم من نیاز دارم گاهی کاری رو کنم که دوست دارم. که نیام یه جاهایی رو.. و خب بابا اولش درک نمیکرد بعدا ولی سعی کرد متوجه شه... توام لازم نیس بی احترامی کنی.. فقط خواسته ات رو با مهره ی اصلی خونه درمیون بذار...

من میلو اصلا بی احترامی نمی کنم اما خب سفر های ما، معمولا و در نود درصد مواقع یک هفته و بیشتر هست مدت زمانش و خب این طولانی بودن سفر ها خیلی مشکل ساز هست توی درک کردن و فهمیدن طرفین!
متوجه منظورم میشی؟

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.