3

سلام :)

توی پست قبل گفتم صبحه سختی داشتم و الان باید تکمیل کنم علاوه بر صبح، عصر سخت و بی خودی رو هم داشتم که به لطف یکی از هم شهری های عزیز قهوه ای تر هم شد:دی
دیشب رو خسته و کوفته رسیدم خونه و دیدم خیلی گشنمه، برعکس شبای دیگه یه کوچولو شام خوردم ... داشتم آقا و خانم سنگی می دیدم که یکی در خونمون در زد! بعد دیدم عه... دختر عمه ام اومده میگه که: اومدم دنبال حکیمه بریم بگریدم... من؟ به معنای واقعی خر ذوق شده بودم... سر جیک ثانیه آماده شدم و رفتیم دوتایی بیرون و دَدَر بعدم که اومدیم طرفای ساعت10:30 بود فک کنم

امروز می خوام اولین قدم رو بردارم... خدایا به امید تو :)♥

نظرات 1 + ارسال نظر
سید سه‌شنبه 24 شهریور 1394 ساعت 11:57 http://land-afg.blogsky.com

سلام
گردش ها خوش میگذره تو این شبا که کم کم بوی تند پاییز رو میده

سلام :)
آره خیلی خوش می گذره... مخصوصا اگه یه هویی باشه

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.