1

سلام و صبح بخیر :)

دیشب رو تا9:30 سر کار بودم و داشتم ثبت نام ها رو انجام می دادم... از یه طرفم اسی اومده بود واسش کارای پایان نامه رو انجام بدم... از بس اینجا شلوغ شده بود و مجبور بودم کار مردم رو راه بندازم،کار اسی موند و بعده اینجا رفتیم خونه اسی و نیم ساعت بعدشم رسیدم خونه...
دراز کشیده بودم و داشتم آخ آخ میکردم که چقدر خسته شدم و اینا که یه هویی یادم اومد نماز نخوندم :/
میدونین؟ من باید تکلیف یه چیزی رو توی زندگیم مشخص کنم اما برای مشخص شدنش نیاز دارم از خیلی چیزا دست بردارم، از تفریحاتم، حتی ممکنه نیاز باشه از کارم، از کلاس های قرآنم... واقعیت اینه که این چیز، توی زندگیم مهمه خیلی، اما راستش نه بیشتر از یه سری چیزا، خیلی تعیین کننده اس برام اما دوست ندارم به خاطرش کارم رو  و مخصوصا کلاس های قرآن رو ول کنم...
شاید باور نکنین،من خودمم وقتی قبلا این جمله رو از کسی می شنیدم، در حد حرف بود برام چون خودم لمسش نکرده بودم، اما به وضوح از وقتی قرآن به طور رسمی وارد زندگی من شده و من براش برنامه ریختم، خیلی چیزای پر برکتی وارد زندگیم شده، چیزایی که من مدتها دوست داشتم روبه راهشون کنم و نمی تونستم، با اومدن قرآن به زندگیم به طور خیلی خیلی جالبی روی روال افتادن...من قبلا فکر نمی کردم که قرآن، اینهمه برکت داره واینهمه چیزای خوب با خودش میاره توی زندگی آدما، من واقعا از بودن قرآن توی متن زندگیم راضی ام... از اینکه قراره به خاطر قرآن استرس داشته باشم، یا کمی از ساعت های زندگیم رو در حد(4-5ساعت) به قرآن اختصاص بدم، خیلی خیلی راضی ام و حتی دوست ندارم به خاطر اون قضیه دست از جلسات سه شنبه ها و دوشنبه ها بکشم... اما این کاری که میگم نیازمند و مستلزم وقت گذاشتن و زحمت کشیدن و تلاشه...
به واقع نمی دونم باید چیکار کنم، صبح های من که درگیره کاره، عصرهامم(2عصر) رو به قرآن اختصاص دادم و دیه وقتی باقی نمیمونه، فکر کنم اگه تصمیم به انجام این کار بگیرم، باید برای یه مدت از آسایش و آرامش و خوابم بزنم تا بهش برسم...
خدایا خودت کمکم کن :)♥

*زین پس، همین جا سُکنی می گزینیم ...

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.