دارم کتاب زندگی نامه شهید هم/ت رو می خوندم بعد رسیدم به اینجاش:
این تیکه هم جالبه و هم یه مقدار طنز بود توش... گفتم لذتش رو شریک بشم باهاتون...
*قضیه اینه که همسر ایشون باردار بودن و همیشه دوست داشتن که شبی که قراره بچه به دنیا بیاد، شهید هم/ت هم حضور داشته باشن تا مجبور نشن که با یه مرد نامحرم برن تا بیمارستان ، (چون معمولا شهید ماهی یک بار و حتی چندماهی یه بار سرمیزدن به خانواده شون به دلیل اون حجم بالای مسئولیت هایی که به عهده شون بوده )و بعد باقی ماجرا که توی عکس مشخصه :))
هنوز نخوندم
اما انشالا به زودی میخونم
ای جونم نگین :*** ♥
حکیمه جان خوبی خانوم؟
خوبم نگین... اما محتاج دعا ♥
مطالب واقعا خوبی بود مرسی بابت همه چی
به جون خودم من اینجا یه کامنت داشتم- نکنه روزه نیستی دختر؟
اهم اهم:دی
چرا بابا همین جاس، فقط تایید نشده بود، الان تاییدش میکنم دختر گل :*
چ جالب :)
راستی کتاب قیدار رو که قبلا تو یکی از پستات معرفی کرده بودی رو پیدا کردم تصمیم دارم بخونمش-
هوم :) بچه شون دنیا اومد همون شب نگین :))
خیلی خیلی قشنگه، یعنی خب من ازش خوشم اومد و امیدوارم تو هم اندازه ی من خوشت بیاد ...
تا حالا از کتاب رضا امیرخانی کتاب خونده بودی؟
بگو ببینم هیچی از قیدار خوندی یا نه؟
چه جالب و عجیب بود ! :)
آره خب... داشتم فکر میکردم شهدا و رزمنده های حقیقی همه چیزشون رو برای خدا و اسلام کف دستشون گذاشتن، صد البته که وقتی یه چیزی از خدا بخوان، خدا بی برو برگرد بهشون میده :))
اخرش همونشب زایمان کرد یا نه؟ کتاب قشنگیه؟
آره رفتن بیمارستان و همون شب زایمان کرد :))
آره سارا من دوست دارم...بستگی به سلیقه ی مطالعاتی هم داره فکر کنم، این یه زندگی نامه است از قبل از تولد ایشون تا فکر کنم بعد از شهادتشون(آخه هنوز به آخرش نرسیدم) البته زندگی نامه ی داستانیه ... فکر میکنم خوشت بیاد
مرسی
خواهش میکنم :)
سلام.
چه جالبه. اسم دقیق کتاب و نویسنده ش چیه؟
زندگی نامه داستانی شهید محمدابراهیم همت/ نویسنده: محمدعزیزی/ انتشارات روزگار :))
خیلی مطالب خوبی در سایتتان قرار می دهید یک دنیا نشکر
:)