هوم....
سلااااااااااااااااام....
اگه بدونین چقدررر دلم براتون تنگ شده بود، برای صحبت کردن باهاتون و شنیدن حرف های همه تون...
نمیدونم چی شد که یه دفه اینجا رو ترکوندم و کلا حال نوشتنم رفت!
روزای سختی رو داشتم مدتها و انگار زندگیم پیچیده بود به هم! از کی؟ دقیقا از اردیبهشت ماه!
خدا رو شکر که گذشت...
خب بگذریم...شما چطورین؟ چه خبر؟ چیکارا می کنین؟ اصلا هیشکی میاد اینجا یا نه؟
بزارین از این مدت بگم که نبودم... نون ازدواج کرد... اسی هم همینجور... نتایج کنکور اومدم و من قبول شدم! الانم دانشگام:دی
البته الان که خوابگاهم:دی همون رشته ای که دوست داشتم و مهمتر از اون مرکز استانمون:دی
رشته ام رو دوست دارم و دانشگاه رو هم با همه ی سختی های خاص خودش دوست دارم... الان دارم قدر چیزی رو که دارم می دونم... شاید اگه دو سال پیش قبول میشدم اینهمه قدرش رو نمی دونستم و اینهمه از چیزی که هستم و جایی که هستم راضی نبودم و این فقط لطف خدا بود... شاید برای رسیدن به اینجا کلی سختی کشیدم و دوسال منتظر بودم اما ارزشش رو داشت :) و همه ی اینا رو هم مدیون لطف خدام...
امروز که نشسته بودم توی سالن مطالعه و داشتم درس می خوندم یه دفعه دلم برای اینجا تنگ شد! اونم بعد از هفت ماه... دلم تنگ شد برای نوشتن...
فعلا همینا بسه... برم بخوابم که حسابی خسته ام:دی
آدرسم برای تو :))):دی
برگرداندم ^^
آدرس قبلی که ترکیده :/
جدیدشُ برگردوندی:دی
سلااااام هم ولایتی ..خوش برگشتی :)
نفرین آمون بر تو باد چرا تو پیوندات فاطمه ، :) از اینا داره من ندارم !
چرا؟؟؟؟
بح بح سلام بر خودت:دی قربونت عزیزم :*** دلم برات تنگ شده بود
آخه تو که وبت ترکیده :/ آدرس بزار برام تا شاید برات از اوتا بزارم:دی
خیلی خوشحالم که به اون چیزی که میخواستی رسیدی
ممنون نگین عزیزممممممممممم :***
خوبی؟ آقای همسر محترم خوب هستن؟
خوش اومدی عزیییزممممممممم :*************
ممنون میلو جونم :*****
سلاااااااممم :) :)
خوش اومدی چه قد خوب که اومدی ^_^
سلااااااااااااااااااااااااااااامممممم :)) :***
ممنون فاطمه جونم... تو چرا وبت رو بر نمی گردونی؟